۱۳۹۲ اردیبهشت ۷, شنبه

ریشه های فلسطین را دریاب و با لبانش برای همه لبها سخن بگو

مقاومت فلسطینیان در برابر دستان بی رحمی که بی وقفه و در طول دهه های متوالی در تدارک زدن ریشه های آنان هستند، خصیصه ای ریزوم* وار دارد. این جنبه از مقاومت، آن سویۀ عینی نیست که اغلب در ویدئوها و عکسهای خبری، جوانان فلسطینی را در حال پرتاب سنگ نشان میدهد. حتی مبارزات پارتیزانی و تشکیل جبهه های خلقی نیز نیست. این جنبه دقیقا زندگی روزمره در کرانه باحتری و نوار غزه است. جایی که کودکان در حال یارکشی برای انجام مسابقات فوتبال محلی اند. جایی که عده ای برای یافتن توتونهایی مرغوب ، از دکانی به دکان دیگر روانند. زنانی که دم درب خانه ها پلاس گشوده اند و اطراف خواستگار دخترشان اندر مشاوره اند. و دختران و پسرانی که در باریکۀ غزه قرارهای عاشقانه تنظیم می کنند. 



این جنبه از زیست فلسطینی است که ساقۀ مبارزه را سرپا نگاه میدارد. فلسطینی وقتی زیر نور چراغهای پریموس می نشیند و در حال گفتگو با فروشندۀ دوره گرد، با دود سیگارش اشکالی از سر بازیگوشی خلق می کند، به بهترین وجهی، باعث دندان قروچۀ فاشیستها می شود. با اینحال عده ای هستند که می پندارند تصویر رادیکال از فلسطین ذاتاً همان است که یک نوجوان، رو به کماندوهای اسرائیلی علامت ویکتوری نشان می دهد. و لابد عده ای نیز هستند که می پندارند تصاویر منتشره از فلسطین، همواره باید کودکانی را با چشمانی اشک آلود و زنانی را در حال کوفتن به سر و سینه نشان دهد. با حفظ احترام دسته نخست، باید به دسته دوم گفت: زکی! فلسطین هنوز ویرانه نیست. هنوز جایی است برای زندگی. هر فندکی که در کرانه باختری جرقه می گیرد، هر بخار حاصل از لیوانهای چای داغ، هر بویی از سیب زمینی کبابی و بلغور پخته، هر بد مستی در پایان شب و در راه بازگشت از یک مراسم عروسی، هر ... در مجموع ریزومهایی هستند واقعا موجود و ناخشکیدنی. عناصری که در پیوند با هم در فضاهای متکثر زندگی روزمره، یک فلسطین واقعا اینجایی را بر می سازند. فلسطینی که به شاعرانۀ نزار قبانی نیز ، " از زیر سنگ " می روید و " از پشت مجسمه ها " سر بر میکشد. من فلسطینی‌ام،پس از سفر گم‌گشتگی و سرابچون گیاه از ویرانی سر بر می‌کشم،چون آذرخش چهره‌هاتان را روشن می‌کنمچون ابر سیل‌آسا می‌بارم،شب همه شب سر برمی‌کشماز حیاط خانه... و از دستگیرۀ درهااز برگ توت... و از بوته‌های پیچک...از برکۀ آب...و از همهمۀ ناودان...از صدای پدرم سر برمی‌کشمو از رخسارۀ مادرم؛ خوش و جذّاباز همۀ چشمان سیاه و مژه‌ها سر بر می‌کشمو از پنجره‌های دلدارانو از نامه‌های عاشقان،از رایحۀ خاک سر برمی‌کشمدروازۀ خانه‌ام را می‌گشایم،وارد خانه می‌شومبی آنکه منتظر جواب بمانم،زیرا سؤال و جوابخودِ من هستم!

* ریزوم ها ریشه هایی فوق العاده نازک و درهم تنیده هستند که به جای طی مسیرهای خطی و مشخص، با برهم زدن قاعده معمولِ حرکت ، در مسیرهای توامان افقی-عمودی می خزند. آنها تقریبا مهار نشدنی و از بین نرفتنی هستند. دلوز ، تفکر ریزومی را تداعی کنندۀ در نوردیدن فضاهای همه جانبه هایی دانست که عمیقا ضد تمرکز و بنابراین متکثر است. آنچه دلوز با همراهی گاتاری از ریزوم مستفاد می کنند عملی بی توقف یا همانا، " شدن " است. ( شدن در این برداشت، فرایند بی وقفه ای است که سوژه، از مفاهیم "مرز" و "حد" فراوری می کند. به گونه ای که هر حد یا مرزی نه بمثابۀ نقطه پایان و توقف سوژه، بلکه محملی است برای عزیمت دوباره). نمونه ای از ریزومها را می توان در گونه ای از سیب زمینی که در ایران، " سیب زمینی ترشی " نامیده می شود مشاهده کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر