۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

کاشفان فروتنِ " " تفنگ و گل و گندم


آخر باری که به سیاهکل رفتم، رفیقی از بیراهی به جایی رساندمان که بنای مخروبه ی ساختمانی در آن به چشم میخورد. این خرابه ، همان مدرسه ای بود که نیّری آنجا درس میداده و رفقای فدایی هر از گاهی در اطراف همین ساختمان از او نانِ تازه تحویل می گرفتند و به قرارگاهشان در اطراف کاکو می بردند. 

حالا از آن مدرسه چند تکه سنگ و سیمان مانده و از آن رفقا چند نام و چند تایی عکسِ رنگ و رو رفته. این درختها اما نهالهایی بوده اند که همو در گوشه ای از حیاط مدرسه کاشته بوده ... سر پا هستند این درختها و انگار به جز پیام کتبی پس از عملیات سیاهکل، پیغامی نانوشته را از " روح جنگل سیاه " جاری می کنند:
این سبز برگها ، سرخ ریشه هایی دارند که ماندنی اند. اینها " کاشفان فروتنِ " " تفنگ و گل و گندم " اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر