۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبه

جذابیتهای پنهان بورژوازی و فردای سرهنگ!


كورسويي كه در انتهاي تونل به چشم مي خورد مي تواند نور چراغ قطاري باشد كه از روي ما خواهد گذشت.  "اسلاوي ژيژك"   

  خطاب به شوراي انقلابي ليبي:   

وقتي تلوزيون روماني، لحظه اعدام چائوشكو و همسرش را پخش مي كرد، مردم در خانه ها و كافه ها فرياد شادي سر مي دادند.احساسات مشابهي سالها بعد، و هنگامي كه صندلي از زير پاي صدام كشيده شد غليان كرد.گيرم كه در بخارست هورا كشيدند و ودكا باز كردند و در بغداد، الله اكبر گفتند و نماز شكر به پا كردند.به هر حال مردم همواره از ديدن لاشه تكه و پاره ديكتاتورها شادي مي كنند.اين حق مردم است!گويا فقط همين!!!  به زودي كاخها و خانه ها و حرمسراهاي ديكتاتورها به موزه بدل مي شود و فرودستان با دهان باز از ثروتهاي افسانه اي ديكتاورها عكس يادگاري مي گيرند. به وان حمام طلايي آنها خيره مي شوند و عشقبازي هاي ديكتاورگونه را پيش چشمان ذهن خود متصور مي شوند. سياستمداران تازه از راه رسيده خود را به تهي دستان منتسب مي كنند و نام خيابانها را تغيير مي دهند. ميراث ديكتاتور را ثروت ملي اعلام مي كنند و براي تماشاي توالت فرنگي آنها بليط فروشي راه مي اندازند.  خيابانها از خون انقلابي ها شسته مي شوند. بوروكراتها و تكنوكراتها، آلترناتيو جهان دموكراتيك نو مي شوند.آنها زبان الكن ديكتاتورها را كنار مي گذارند و هر روز و هر ساعت در مدح حق بشر و آزادي خطابه خواهند كرد. مردم را پاي صندوقهاي راي مي كشند و براي تكثرگرايي هورا مي كشند. براي آزادي به جاي زندان، ماليات وضع مي كنند و براي پياده روي در پاركهاي بدون انتظامات ارزش افزوده در نظر مي گيرند. در حالي كه دستها را با كالاهاي مصرفي استقراضي پر مي كنند اذهان را تهي مي كنند. ليبرالها به مردم درس بازتوزيع برابرانه مي دهند و كمونيزم را در شكلي نوآئين تحقق مي بخشند. براي زنان كار در منزل و كارگاه كارآفريني برگزار مي كنند، براي بينوايان وامهاي بلاعوض و نهادهاي خيريه تاسيس مي كنند، به دانشجويان بورسهاي متنوع مي دهند و به روشنفكر ها كرسي هاي آزاد انديشي.  اما طومار ديكتاتورها با تير خلاص به پايان نمي رسد.اگر چنين بود دست كم با اعدام كرامول بايد تاريخ مسير تازه اي را آغاز مي كرد.ديكتاتورها بازتوليد مي شوند. ديكتاتورها، بخشي انكارناپذير از مدرنيته هستند. و هيچكس بهتر از سرمايه دارها قادر به اين اعجاز نيست. هيچ كس مانند آنها به درك منطق ديالكتيك نائل نشده است.آنها به خوبي مي دانند كه هنوز بايد روي سرهاشان راه بروند. زاد و ولد ديكتاتورها مسير منطقي تجلي روح تاريخ است. همان روحي كه رئيس جمهور ايلات متحده پس از مرگ معمر قذافي، از آن در قالب رهبري آمريكا ياد كرد. ديكتاتورها ملاط اين ساختار هژمونيك هستند. حتي تحقير و كشتن شان، مثل اين است كه آب روي سيمان بريزيد تا خودش را بگيرد و مقاوم تر شود!  مردم كه به خروش مي آيند، بورژواها با كمي ته ريش و يقه اي باز و بدون كراوات ،سوار اين امواج خروشان مي شوند و مانند زالو به گوشه و كنار جان و تن انقلاب ها مي چسبند.آنها خشم عيني مردم را به نوعي نمادگرايي حقوقي تقليل مي دهند. طوري كه مردمي كه مي دانند چرا به پا خواسته اند به زودي از هم مي پرسند: چه شد؟و كسي نخواهد پرسيد اين زالوهاي بزك شده، تا پيش از اين كجا بودند؟ فكر مي كنيد كسي چنين سوالي را از برلوسكوني خواهد پرسيد؟ او در مجلس آدامس مي جود و راي اعتماد مي گيرد؟  قذافي مُرد! ناگوار و رقت انگيز هم مُرد! او بهر حال مي مُرد. چه با دادگاه چه در كنار لوله‌ي فاضلاب.مهم اين بود كه او هرگز قادر به گفتن نمي شد. او به زودي از مرور خاطرات بده بستانهايش با جي هشت دِق مي‌كرد. اي كاش واقعا مي شد گفت مشكل غير انساني شدن جهان ما، ديكتاتورها هستند. براي آنها بايد دل سوزاند. ديكتاتورها اصولاً بدبخت تر و كوچكتر از چيزي هستند كه هر كسي تصور مي كند. اگر آنها نبودند بورژوازي با نمايش چه تناقضي بايد شهروندانش را به قدر عافيت دانستن ترغيب كند. اگر آنها نبودند با انباشت تسليحات نظامي چه مي شد كرد؟ اگر آنها نبودند ليبراليسم چگونه به روز مي شد؟ اگر آنها نبودند چه كسي نقش اهريمن را بايد ايفا ميكرد؟  با اين حال، هرگز به اصالت انقلابهاي خاورميانه ترديد نخواهم كرد. اگر چه، ناگزيرم به فرداي انقلاب ترديد كنم. انقلابها از آن ِ مردم اند اما دولتهاي انقلابي خير. امپرياليزم مانند كفتار به انتظار نشسته است. آنها ديگر آنقدر وقيح  نشان نمي دهند كه قبل از احوال پرسي، آدرس مناطق نفت خيز را بپرسند. اول حال خانواده قربانيان انقلاب را مي پرسند و بعد مي گويند حالا بايد براي آنها كاري كرد؟ آنها به كار نياز دارند؟ آنها به تفريح نياز دارند؟  هميشه به اين اعتقاد داشته‌ام كه مزيت ديكتاتورها در ايمانشان است به آنچه در نظر ما چيزي جز بلاهت نيست. ديكتاتور، محل انباشت اطلاعات تاريخي سرمايه‌داري است. آنها موهايشان را رنگ مي كنند تا همه باور كنند كه آنها پير نمي شوند، اما پيش از آنكه به راستي بميرند، ميرانده مي شوند تا گّند و عفونت نهادي روابط كثيف كاپيتاليستهاي خيرخواه بيرون نزند. تقليل دادن شناخت شناشي و گونه شناسي ديكتاتورها به خاستگاه نظامي يا قبيله اي يا مذهبي شان از جامعه شناس و انقلابي تنها يك شجره نامه نويس مي سازد. ديكتاتور تا زنده است بايد مورد مداقه قرار گيرد و گرنه شناخت و كالبد شكافي او پس از مرگ همانقدر براي مردم ستم كشيده اهميت دارد كه شناخت گونه هاي تنومند دايناسورها براي ريشه يابي علل انقراض گونه هاي كوچكتر.  اجازه بدهيد مردم دست كم بدانند به جز قذافي چه كسان ديگري شايسته مشت و لگد هستند. نگذاريد مرگ ديكتاتور تنها يك جذابيت بصري باشد، براي ارضاي نوعي ساديسم طبقاتي. اگر جنازه ديكتاتور را در جايي محرمانه دفن مي كنيد، لااقل با شناساندن مناسبات نهاني او شور طبقاتي مردم را آگاهي طبقاتي ارتقا دهيد. آنها را كنار هم نگاه داريد. بگذاريد جنبش آنها استمرار يابد. اجازه ندهيد بهار عربي، سرآغاز خزان تازه اي بر دلهاي مان باشد. تاريخ در دمشق و منامه و طرابلس خودنمايي مي كند. عصاره فرودستان و رنج كشيدگان جهان در خاورميانه شما را صدا مي زنند. باور كنيد كه نگاه معترضين وال استريت و كليساي سنت پل هم به شماست. آنها نياز دارند كه همه بدانند مردان ليبرال دموكراتشان چه انبانه اي از كثافت را زير جامه فاخر نظم نوين جهاني پنهان كرده اند. بگذاريد مردم به احترام حماقت ديكتاتورها، كلاه از سر بردارند. 
بیست و نهم مهر 1390

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر