۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبه

آخرین سنگر سکوت نیست


" سنگر " حائلی است که سوژه را به دو نیم تقسیم می کند. "سنگر" همیشه در مقابل " دشمن "، بسته می شود و بلافاصله افراد درون خود را ذیلِ اذعان به انتساب و قرابت خود به " حق "، وادار به مقاومت میکند. در " نجات سرباز رایان " سکانسی وجود دارد که سربازان آمریکایی را در لحظه پیش از برخاستن از میان سنگر و آتش گشودن به روی سربازان طرف مقابل، به عنوان " دشمن "، مشغول دعا و طلب یاری از خدای مسیحی نشان داده می شوند. این در حالیست که یکی از سربازان برای لحظه ای با تردید در ذات مفهوم، خطاب به یاران خود و به طور ضمنی می گوید : از کجا معلوم که خدا با ما باشد.
" سنگر " در تصویر زیر به محل بازی کودکانی تبدیل شده است که بی تردید کمترین درکی از " حق " و " دشمن " ندارند. آنها طوری در مقابل دشمن فرضی سنگر بسته اند که مخاطب با دیدن "سنگر " می تواند لبخند زده و از تصویر لذت بصری ببرد.


تصویر به غم انگیز ترین شکلی شما را با لحظه تقسیم و ایجاد شکاف در سوژه مواجه می کند. تصویر زیر لحظه نمادینی است، در پاره گی سوژه و عارض شدن دوآلیته ما/آنها بر معصومیت و کودکی. تصویر متعلق است به بهمن سال 57 در تهران. جایی که قرار است ظرف ماههای پیش رو به سرعت و به کرات جای دوست و دشمن تغییر کند.تصویر نشان می دهد که چگونه قرار است زندگی روزمره ی نسلی، تا سالهای آینده همواره در " سنگر " رقم بخورد. هر یک از کودکان موجود در تصویر زیر ممکن است تا به امروز دهها بار " سنگر " عوض کرده باشد. در واقع زیست در سنگر ، خصلتی است غیر قابل انشقاق از این کودکان تا پایان عمر.تکثیر ماهیت " آقا دزده " یا " لولوخرخره" در دشمنان انقلاب، مهمترین کارویژه " دیگری بزرگ " در ج.ا بوده است. انتزاعی بودن این " دشمن " همواره باعث می شود تا سرعت " سنگربندی " و جابه جایی و تغییر نظام دلالتها بالا بگیرد. بنابراین در طی هر روز دشمن دیروز به هم پیمان امروز بدل می شود. از این روست که بدیهی ترین گزاره های اخلاقی و پرنسیپ اجتماعی و سیاسی در ایران فاقد اعتبار می شوند.ما به هر حال گریزی از این دوآلیته ی ما و آنها نداریم. به خصوص که اغلب ما نیز ، کسانی هستیم که به فلسفه های " وحدت وجودی " پای بند نیستیم.بنابراین است که برای پرهیز از " بی شکلی " و " باد هوا بودن " چاره ای نمی ماند جز اینکه سنگر خود را بر زمین " مبارزه طبقاتی " بنا کنیم.در این سنگر سایر اشکال خصومت به عوارضی گذرا تقلیل می یابند که با وجود با اهمیت بودن اما تنها حول یک " ما " ی " برای خود " مفصل بندی می شوند. ترجیح می دهم ایدئولوژی بمثابه فحش بر ناصیه ام بچسبد یا اینکه حتی به خمرهای سرخ و استالین و ... منتسب شوم. با این وجود هیچ دلیل نوظهوری برای دفاع از " سنگر " خود نمی بینم جز اینکه بالای سنگرم پارچه ای بچسبانم و روی آن بنویسم : "تاريخ جوامع بشری، تاريخ مبارزه‌‌ی طبقاتی است."" سنگر " در تصویر زیر به محل بازی کودکانی تبدیل شده است که بی تردید کمترین درکی از " حق " و " دشمن " ندارند. آنها طوری در مقابل دشمن فرضی سنگر بسته اند که مخاطب با دیدن "سنگر " می تواند لبخند زده و از تصویر لذت بصری ببرد.تصویر به غم انگیز ترین شکلی شما را با لحظه تقسیم و ایجاد شکاف در سوژه مواجه می کند. تصویر زیر لحظه نمادینی است، در پاره گی سوژه و عارض شدن دوآلیته ما/آنها بر معصومیت و کودکی. تصویر متعلق است به بهمن سال 57 در تهران. جایی که قرار است ظرف ماههای پیش رو به سرعت و به کرات جای دوست و دشمن تغییر کند.تصویر نشان می دهد که چگونه قرار است زندگی روزمره ی نسلی، تا سالهای آینده همواره در " سنگر " رقم بخورد. هر یک از کودکان موجود در تصویر زیر ممکن است تا به امروز دهها بار " سنگر " عوض کرده باشد. در واقع زیست در سنگر ، خصلتی است غیر قابل انشقاق از این کودکان تا پایان عمر.تکثیر ماهیت " آقا دزده " یا " لولوخرخره" در دشمنان انقلاب، مهمترین کارویژه " دیگری بزرگ " در ج.ا بوده است. انتزاعی بودن این " دشمن " همواره باعث می شود تا سرعت " سنگربندی " و جابه جایی و تغییر نظام دلالتها بالا بگیرد. بنابراین در طی هر روز دشمن دیروز به هم پیمان امروز بدل می شود. از این روست که بدیهی ترین گزاره های اخلاقی و پرنسیپ اجتماعی و سیاسی در ایران فاقد اعتبار می شوند.ما به هر حال گریزی از این دوآلیته ی ما و آنها نداریم. به خصوص که اغلب ما نیز ، کسانی هستیم که به فلسفه های " وحدت وجودی " پای بند نیستیم.بنابراین است که برای پرهیز از " بی شکلی " و " باد هوا بودن " چاره ای نمی ماند جز اینکه سنگر خود را بر زمین " مبارزه طبقاتی " بنا کنیم.در این سنگر سایر اشکال خصومت به عوارضی گذرا تقلیل می یابند که با وجود با اهمیت بودن اما تنها حول یک " ما " ی " برای خود " مفصل بندی می شوند. ترجیح می دهم ایدئولوژی بمثابه فحش بر ناصیه ام بچسبد یا اینکه حتی به خمرهای سرخ و استالین و ... منتسب شوم. با این وجود هیچ دلیل نوظهوری برای دفاع از " سنگر " خود نمی بینم جز اینکه بالای سنگرم پارچه ای بچسبانم و روی آن بنویسم : "تاريخ جوامع بشری، تاريخ مبارزه‌‌ی طبقاتی است."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر