"بگذاريد بيش از حد پيرامون تسخير طبيعت از طرف انسان از خود تعريف نکنيم. زيرا هر تغيير آنچنانی انتقام خود را از ما میگيرد. هر يک از آنها، حقيقت اين است، در درجه اول پیآمدهايی دارد که ما در نظر میگيريم، اما در درجه دوم و سوم تأثيرات کاملاً متفاوت، پيشبينی نشدهای دارد که اغلب اولی را خنثا میکند."(انگلس/گذار از ميمون به انسان)
براي تسخير طبيعت و سلطه بر آن دست به هر كاري مي زنند.امپرياليسم كاوشگر راه كوه و بيابان و اقيانوس را در قالب مطالعات اكوسيستم مي گشايد و رسانه به نشر تصاوير خدايي او در زير آبها و بر فراز ابرها همت مي گمارد. مردم نيز پاي تلوزيونها مي نشينند با دهان باز به اين اعجاز آئين دكارتي مرحبا مي فرستند.مردم در پايان چيزهايي از گرم شدن زمين و آب شدن يخها و انقراض گونه هاي نادر حيوانات مي شنوند و باز بر تعهد كاپيتاليستها در حفظ و نگهداري از محيط زيست احسنت مي گويند.
به آنها القا مي شود كه قطب عالم هستند،هر طور كه اراده كنند تاريخ و طبيعت را مي سازند و هر زمان كه بخواهند آن را به شكال نخست باز مي گردانند.هاليوود در اين زمينه به طرز فزاينده اي دست اندر كار است.كافي است تا يك نوجوان سانتي مانتال تعدادي از دوستان خود را دور هم جمع كند تا رئيس جمهور و روساي كارخانه ها به حرفشان گوش دهند و دود كارخانه ها را فيلتر كنند.آنها به طور مداوم مي گويند خوب مشكلي نيست اگر واقعا اوضاع زمين تا اين حد خراب است بالاخره يك كاريش مي كنيم!و بعضا كه سيلها و زلزله ها و يخبندانهاي مهيب و برانداز آغاز مي شوند و زمين را تا مرحله نابودي كامل مي برند ،سياستمدارها و سرمايه دارها با آن ژستهاي مهوع جلوي نابودي را مي گيرند و زميني از پيش بهتر هم مي سازند.عقل كلها ،زمين را نابود مي كنند و با برساختن كنترل جمعيت و كميته حفظ محيط زيست ،ستادهاي مبارزه با آلودگي هوا و...ايمان دارند كه علوم همچون عصاي موسي كه دريا را باز و بازبسته مي كرد،به تناسب نيازشان مي تواند طبيعت و زيست بومها را نابود و بازسازي كند.
البته ناشران چنين ديدگاه سخيفي خود آنقدر ها هم احمق نيستند كه به اين ياوه ها اعتقاد داشته باشند.اين ادبيات نجات بخش بخيه هاي سطحي است روي اعتراضات پراكنده اي كه زخمهايي بر تماميت نظري آنها انداخته است.آنها در واقع در سطحي بالاتر در راه اكتشاف راههايي براي تسلط بر فضا هستند تا در پايان عمر زمين جاي تازه اي را بر دام گستريهاي خود داشته باشند.در غايت انديشه آنها زمين مي ماند و مردمي كه در حال فسيل شدن هستند و آنها مي مانند وتعدادي مورد نياازي نرينه و مادينه كه مي روند تا بقاي نسل نخبگان بشر را ادامه دهند.در غايت مداري آنها اسطوره كشتي نوح بار ديگر در يك كشتي فضايي تكرار مي شود و برگزيدگان عالم كه عصاره هزاران سال رنج و استثمار ميلياردها انسانند سوار بر آن از مهلكه مي گريزند.
از اين روست كه دستگاههاي معرفتي آنها اين جملات را آرماني و شاعرانه توصيف مي كنند:
"از موضع صورتبندى اقتصادى یک فرماسیون اجتماعى عالىتر،وجود مالکیت خصوصى بر کره زمین آنچنان بىمعنا و تهى از محتوا تظاهر خواهد کرد، همانطور که مالکیت خصوصى انسانى بر انسان دیگر چنین خواهد بود. حتى یک جامعه، یک ملت، آرى حتى همه جوامع همزمان مالکان زمین نیستند. آنها تنها از حق استفاده از زمین برخوردارند و موظف هستند به عنوان پدران خوب خانواده آن را بهبود یافته به نسلهاى بعدى به ارث بگذارند."(ماركس/ سرمايه)
موضع ماركس موضعي از منظر الهيات و صوفي گري نيست ،و دقيقا موضعي است راديكال نسبت به نابودي طبيعت به دست سرمايه داري.ماركس از منظر علم در ميابد كه عقل كل گرايي اجتماعي سوژه دكارتي ،در نهايت به شديدترين ميزان از استثمار بين انسانها خواهد انجاميد و حتي زمين را به عنوان شالوده كار انساني دچار تخريب و نابودي خواهد كرد.او حتي دريافته بود كه براي حفظ اقتصاد پايدار بايد مناسباتي پايدار با طبيعت داشت و نسبت به محدوديتهاي طبيعت آگاهي داشت.به گفته آنا فا :" کمونيستها چيزی را به مبارزات محيط زيست میآورند که خيلی از گروههای ديگر نمیآورند؛ آن هم تحليل طبقاتی آنها از علل بحران است: سرمايهداری."و از همين روست كه سعي مي شود تا ماركس تا مقام يك واعظ اخلاقي فرو كاسته شود تا سرمايه داري بتوانند با انتشار مواعظ اخلاقي در تيتراژ پاياني فيلمها و بخش نتيجه گيري آثارش زمين را به تولدي دوباره نويد دهد!
ماركس محيط شناسي سياسي را با از انتفاع انداختن انتزاعيات و بسط آن به تحليل طبقاتي و ديالكتيك توليد و طبيعيت دچار تحول كرد." ثروتمندان از منابع مصرف می کنند تا موقعیت ممتاز خود را پایدار نگاه دارند و تنگدستان منابع مزبور را مصرف می کنند تا وضعیت خود را در قبال ثروتمندان بهبود بخشند."در واقع نظام معرفتي سرمايه داري با كالايي ساختن تمام ابعاد زيستي است كه هيچ حد و مرزي براي قدرت خويش متصور نيست و بي پروا تا مرزهاي جنون در نابودي زمين پيش مي رود." به محض اینکه تولید برپایه سرمایه استوار شد از یک طرف صنعت مندی جهانی را می آفریند – یعنی کار مازاد، کار ارزش آفرین – و از طرف دیگر نظامی را می آفرینند که از قابلیتهای طبیعی و بشری سوءاستفاده می کند در این نظام هیچ چیز خارج از چرخه تولید و مبادله اجتماعی مشروع و با ارزش نیست. پس سرمایه جامعه بورژوا را ایجاد می کند و تصرف طبیعت را تعهد اعضای جامعه می داند...."
آميختگي سرمايه داري و نظام قدرت نيز بر افزودن هر چه بيشتر به دامنه اين ويراني دامن مي زند.عملكرد قدرت با ايجاد سازوكارهاي بوركراتيك دستگاههاي ديپلماتيك و بر ساختن دستگاههاي گفتماني به تسلط روايت هاي راست كيشان و دلالان مي انجامد.اين رهيافت در نهايت ،و در سطح تصميم گيريهاي سياسي به الزام ايجاد يك نظام مالياتي مي انجامد كه برآمده از منطق اقتصاد ليبرال است.منطقي از اساس روياپردازانه.منطقي كه اصل وجود رقابت آزاد را با فرض امكانات و اطلاعات برابر پذيرفته است در استنتاجات سياسي خود نيز حاوي اقسام متعددي از تناقض است." مالياتهايي كه اين واقعيات را ناديده ميگيرند، بار سنگين هزينۀ بهبود زيستمحيط ثروتمندان را بر دوش فقرا خواهند نهاد".
نقطه عزيمت نظري در اين رهيافت پيدايي سرفصلي بود كه پس از اجلاس كپنهاك پديد آمد:در کپنهاگ «جنبش نوینى با شعار “تغییر نظام بجاى تغییر آب و هوا”» ایجاد گرديد. در پیشگفتار این اعلامیه دو علت براى بحران محیط زیست برشمرده مىشود: «یکى شکل مالکیت نظام اقتصادى فاقد دوراندیشى در جهان، همراه با فقدان کنترل دموکراتیک منابع». مسئول این وضع «بزرگترین کنسرنهاى ماوراى ملى» هستند. علت دوم بحران محیط زیست، سلطه و تبلیغ این برداشت در رسانههاى کشورهاى ثروتمند سرمایهدارى است که «انسان را موجودى تنها اقتصادى تعریف مىکند.» این برداشت ضدانسانى که توسط «کنسرنهاى تبلیغاتى جهانى و، شرکتهاى بازاریابى تبلیغ مىشود، ریشه در رقابت میان آنها و تبلیغ براى مصرف بىبندوبار … دارد. این کنسرنها پیامدهاى فاجعهبار اجتماعى و اکولوژیکى کارکرد خود را بکلى از مدنظر دور مىدارند.»
با اين حال و با توجه با سلطه نظام ويرانگر،كشورهاي در حال توسعه نيز در اين خصوص از سطح صدور بيانيه ها و پوپوليسم در نمي گذرند و عملا در جهت رقابت با ابرقدرتها به اشكال پست تري كمر به نابودي محيط زيست مي بندند.و جهت گشايش راهي براي برون رفت از وابستگي اقتصادي به آنها ،به ابداع ملغمه اي از صنايع پيشاسرمايه دارانه و سرمايه داري مي پردازند كه نتيجه آن آلودگي ها و تخريبهاي مضاعف است.امري كه به يمن گسترش روزافزون ميليتاريسم در كشورهاي جهان سوم ابعاد فاجعه آميزتري نيز به خود مي گيرد.از طرفي نيز بروز تششعات نظام جهاني سازي ختم به رقابتي شدن هز چه بيشتر شهر و روستا در اين كشورها مي شود و اهلي بومي جهت وصول سريع تر به حدود ترقي و رفاه مردم شهر دست به تخريب جنگلها و مراتع مي زنند.رويكردي كه دوستان شهري آنها به ترويج آن مي كوشند و جاي تبر اره برقي را به آنها هديه مي دهند.آنچه در مجموع اتفاق مي افتد گسترش ثانيه اي تعداد فرودستاني است كه در پست ترين شرايط زيست مي كنند و در تمام دنيا به يك مرز و محدوده طبقاتي تعلق مي گيرند.
آميزش جنبشهاي محيط زيستي با جنبشهاي كارگري و راديكال و تجهيز انها به نظريه علمي اي كه تمام زواياي زندگي انسان را ذيل دستبردي واحد اريابي مي كند و در نهايت اعلام جرم فرودستان نسبت بر تمام اشكال نابودي و استثمار آنها مي تواند راهكار نهايي مقابله با نابودي تدريجي باشد.اگر به يافته هاي هاوكينگ اعتماد كنيم زمان براي نابودي زمين خيلي هم زياد نيست ،اما زمان براي شكستن اسطوره بازتوليد شده كشتي نوح بر پهنه كاپيتاليسم چقدر است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر